همه چيز از يك روز نحس در اطراف هويزه شروع شد. من سرباز پياده بودم. با گروهي از سربازان پياده پشت سر تانكها و نفربرها راه افتاده بوديم به سمت شهر هويزه. صداي تيراندازيها از هر سو به گوش ميرسيد. نزديكيهاي شهر هويزه شدت تيراندازيها و درگيريها زياد شد از هر سو گلوله بود كه ميآمد. هم از سمت شهر كه دست ايرانيها بود، هم از سمت نيروهاي ما كه پشت سر ما بودند و بيوقفه بر سر شهر گلوله و آتش ميريختند.
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.